نگاهی به صنعت پتروشیمی در مفهومی اجتماعی آن
صورتک توسعه
محسن عباسپور
(منتشرشده در چهارمین شماره دوهفته نامه آوای هامون)
تا زمانی که “آمایش سرزمین” در پهنه ی ایران به صورت کامل انجام نشود و ظرفیت و توان اکولوژیک هر منطقه برای راه اندازی صنایع مختلف مشخص نگردد، تأسیس هر واحد صنعتی تیری است در تاریکی که گرچه سیبل توسعه را هدف گرفته ولی ممکن است بر پیکر اجتماع فرود آید.
در این نوشتار بیش از آنکه پتروشیمی را به عنوان یک صنعت در معنای اقتصادی آن به بحث بنشینیم یا آنکه به عنوان یک تهدید بالقوه در بررسی زیستمحیطی مورد بحث قرار دهیم، به کارکرد مقولهی «پتروشیمی سازی» به مثابه یک «صورتک توسعه» و تبعات آن در روند زیست اجتماعی خواهیم پرداخت.
گرچه پتروشیمی، فی نفسه یک واحد صنعتی است، اما در زیست روزانهی مردم، دارای مفهومی فراتر از یک امر صنعتی است. پتروشیمیها ـ حداقل در ایران امروز ـ یک مفهوم اجتماعی قوی نیز به همراه خود دارند. مفهومی که وزن اصلی خود را از «توسعه» وام میگیرد و در ترکیب با نگاههای منطقهمحور رایج در روابط سیاسی ـ اداری ایران، توسعه را با منطقهگرایی ترکیب میکند. نامگذاری پتروشیمیهای ایران به نام مناطق و شهرستانهایی که در آنها تأسیس شدهاند، خود گویای نقش برجستهی این مضامین منطقهگرایانه در تأسیس آنهاست. و همین امر بخشی از وجه اجتماعی مسئله را نمایانتر مینماید.
از دیگر سو، در میان گفتارها و خواستههای روزانهی عامهی مردم، این صنعت در کنار موارد دیگری مانند «سد»، «مناطق آزاد تجاری» و… به دلایلی همچون تبلیغات مداوم، تمایل عمومی به صنعتی شدن و گسترش روابط مبتنی بر پول، توجه مضاعف به صورت و ظاهر مناطق توسعه یافته و موارد دیگری از این دست، به مثابه یک «حق اجتماعی» یا یک «پله برای ترقی جامعه» در نظر گرفته میشود. غافل از اینکه در شرایطی که هنوز آمایش سرزمین صورت نگرفته و جانمایی صنایع براساس فاکتورهای اجتماعی، زیستمحیطی، فرهنگی و… مشخص نشده است، اجرای هر یک از این پروژهها بیش از آنکه در معنای کیفی آن منجر به توسعه شود، بیشتر شبیه صورتکی از توسعه میماند که در خدمت بزک کردن چهرهی جامعه به رنگ و لعاب توسعه مورد استفاده قرار گرفتهاند. در این نوشتار این دست از صنایع که بدون در نظر گرفتن ظرفیتها و ریشههای فرهنگی، اجتماعی، اکولوژیکی و… منطقه و صرفاً براساس الگوبرداریهای ترویج شده در لیست مطالبات عمومی و یا دولتی قرار میگیرند را «صورتک توسعه» مینامیم.
«صورتکهای توسعه» همین امور صنعتی ـ مهندسی هستند که تبدیل به ابژههای اجتماعی شده و بدون در نظر گرفتن پیامدهای فرهنگی ـ اجتماعی آنها، مدام در صدر مطالبات عمومی نمایش داده میشوند. این صورتکها حتی اگر محقق هم شوند، در نهایت به فرض که سودی اقتصادی را هم به دنبال داشته باشند، اما در نهایت نظم اجتماعی و فرهنگی منطقه را به هم میزنند. بنگرید که صنایع نفتی با مردم منطقهی عسلویه چه کرد و این همه صورتک توسعهای که بر روی پیکر اجتماعی عسلویه و مردمانش کشیده شده، چگونه این منطقه را هم به لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ زیست محیطی در تنگناهای متعددی قرار داده است.
یکی از کژکارکردهای برجستهی این صورتکهای توسعه، کمک شایان توجهی است که به رونق گرفتن پوپولیسم میکنند. بارها مشاهده شده وقتی مطالبهای در میان مردم تکرار شود و به یک خواستهی عمومی تبدیل گردد، به مرور وارد گفتمان سیاسی جامعه شده و مدیران دولتی و سیاسی نیز شروع به تکرار و بازتکرار آن خواسته میکنند. نمایندگان مجلس در رقابتهای انتخاباتی بر پررنگ کردن این خواستهها در شعارهایشان پافشاری میکنند و مدیران دولتی نیز با سنگ محک توانمندی در میزان تحقق این خواستهها سنجیده میشوند. غافل از اینکه موارد پرشماری از این مطالبات عمومی بجای آنکه مبتنی بر کارهای کارشناسی شده و سنجشهای درست اجتماعی و اکولوژیکی باشند، زاییدهی تبلیغات هستند. وقتی سدها و پتروشیمیها بارها و بارها از طریق رسانههای عمومی و به ویژه صدا و سیما به عنوان «شکوه توانمندی» نمایش داده میشوند، به مرور تبدیل به خواستههای عمومی برای همهی مناطق میشوند. تداوم این شرایط در کنار سایر علل، باعث شده که باب سهم خواهی از صورتکهای توسعه در فضای سیاسی نیز گشوده شود. یکی از برجستهترین و معروفترین لیستهای تاریخ معاصر ایران که سرشارند از این صورتکهای توسعه، مصوبات سفرهای استانی دولت نهم و دهم است. پتروشیمی، سد و… بود که یکی پس از دیگری میافتاد پشت قبالهی شهرستانها و نقاط مختلف ایران، آن هم با کمترین کار کارشناسی. روزنامهنگاران و نظارهگران عرصهی سیاسی و اجتماعی آن روزها به خوبی به یاد دارند که بسیاری از این صورتکهای توسعه به جای آنکه براساس طرحهای دقیق کارشناسی مبتنی بر آمایش سرزمین به تصویب برسند، بر اساس خواستههای نمایندگان مجلس و مدیران سیاسی در لیست مصوبات وارد میشدند.
برای پتروشیمیها (همچون هر صورتک توسعهای دیگر) در مفهموم اجتماعی آنها میشود دو دوره را در نظر گرفت. دورهی نخست آنها مربوط به زمانی است که احداثشان به عنوان یک خواسته «مطرح»، «محقق» و «اجرایی» میشود. چه در زمان طرح، چه در زمان تحقق و چه در زمان اجرایی شدن، بدنهی جامعه از درون درگیر تب توسعه میشود و از بیرون شاهد هجوم وعدهها و شعارهایی که در باغ بهشت را هدف گرفتهاند. و اینجاست که صنعت از مفهوم اقتصادی و مهندسی خود جدا شده و تبدیل به یک ابژهی اجتماعی ـ سیاسی میشود. و درست در همین بازه، و در فقدان جانکاه نهادها و گروهها و صنفهای اجتماعی مستقل و پویا، صنعت به طور مضاعفی در خدمت پوپولیسم ظاهر میگردد. رفته رفته تب درونی جامعه برای توسعه بیشتر میشود و همزمان سیل وعدهها و تلاشها برای تحقق امری که در نطفهی خود به صورت غیرکارشناسی بسته شده، بیشتر و بیشتر میگردد.
دورهی دوم آنها نیز مربوط به زمان بهرهبرداری آنهاست. در این دوره بیش از هرچیز شاهد هویتزدایی از مناطق مختلف هستیم. به عنوان مثال یکی از برجستهترین پیامدهای منفی اجتماعی ناشی از احداث پتروشیمی در منطقهای جغرافیایی همچون دشتستان، به تأثیرات هویتی آن باز میگردد. در سپهر تاریخ این سرزمین، مردم دشتستان با درک درست شرایط جغرافیایی خود که میتوان از آن به عنوان «آمایش درست تاریخی» یاد کرد، میلیونها اصله درخت نخل را کاشتهاند، برای تک تک اجزا این درختان نام انتخاب کردهاند، روابط اجتماعی، سلسله مراتب و نقشهای دقیق و حساب شدهای را برای کاشت و بهرهبرداری از آنها ابداع کردهاند، نخل و خرما در ضربالمثلها و صنایع دستی آنها به وفور راه یافته و در کنار سایر مواردی از این دست، مجموعاً بخش قابل توجهی از هویت مردم این سرزمین را شکل داده است. صنعتی که نتواند در خدمت توان بخشی مضاعف به این هویت ایفای نقش کند، گرچه ممکن است سود مالی برای بخشهایی از جامعه به دنبال داشته باشد، ولی در نهایت باعث فاصله افتادن میان زن و مرد دشتستانی از هویتشان میشود. این سرزمین بیش از آنکه به صنعتی نیازمند باشد که مردمش را دچار از خود بیگانگی کند، به صنایعی نیاز دارد که ارزش افزودهی مناسبی را به تولیدات و گنج بومی این سرزمین، یعنی خرما و دیگر محصولات کشاورزی بیفزاید.