- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

فرهنگ و اردوگاه سازی از جامعه؛ مقاله ای از مصطفی مهرآیین

فرهنگ و «اردوگاه» سازی از جامعه

مصطفی مهرآیین

  ۱) جورجیو آگامبن، فیلسوف برجسته ایتالیایی، در مقاله تاثیرگذار خود با عنوان «آپاراتوس چیست؟» ریشه این مفهوم یعنی  apparatus (دستگاه) و دیگر مفهوم نزدیک به آن یعنی dispositive(سامانه یا یک نظم اجتماعی مرکب از گفتار،کردار و مادی شدن ها که جامعه را به سویی متمایل می سازد) را به سه خاستگاه باز می گرداند که هر یک می کوشند به ما نشان دهند آپاراتوس، بویژه آپاراتوس فرهنگ، وظیفه «پر کردن انسان ها از طریق وارد کردن چیزی در آنها و فراخواندن آنها به پذیرش برخی موقعیت ها و هویت ها و تولید هویت های متفاوت انسانی در فرآیند سوژه سازی/شدن را بر عهده دارد.آگامبن معتقد بود خاستگاه این مفهوم را باید در اقتصاد الهیات مسیحیت، در تفسیر ژان هیپولیت بر هگل و در اندیشه های میشل فوکو جستجو کرد. آگامبن می نویسد من در جستجوی ریشه های مفهوم آپاراتوس در اندیشه فوکو بودم که به دو خاستگاه بعدی رسیدم. او با نقل قطعه ای از آثار فوکو معتقد است فوکو آپاراتوس را چنین فهمیده است:« آنچه را که من سعی دارم از طریق این اصطلاح برجسته سازم بیش از هر چیز مجموعه ای کاملا ناهمگن است که در بردارنده ی گفتمان ها، نهادها، اشکال معماری، تصمیمات نظارتی، قوانین، تدابیر اداری و اجرایی، احکام علمی و موضوعات فلسفی، اخلاقی و بشردوستانه است- و به همین اندازه امور ذکر نشده دیگری را نیز شامل می شود. چنین اموری را می توان عناصر یک آپاراتوس دانست. آپاراتوس خود همان شبکه ای است که مابین این عناصر شکل می گیرد…..گفته ام که ماهیت یک آپاراتوس امری اساسا استراتژیک است، و این بدین معناست که ما درباب قسمی دستکاری آشکار مناسبات نیروها، نوعی مداخله انضمامی و عقلانی در مناسبات نیروها سخن می گوییم، چه به منظور بسط و گسترش آنها در جهتی خاص باشد، و چه برای سدکردن، تثبیت و بهره گرفتن از آن ها باشد. در نتیجه، آپاراتوس همیشه در قسمی بازی قدرت ثبت و حک می گردد، لیکن از سوی دیگر همیشه در پیوند با  حدود خاصی از معرفت است که از آن پدید می آیند، در حالی که به همان اندازه آن را مقید و مشروط نیز می سازد.آپاراتوس دقیقا عبارت است از  مجموعه ای از استراتژی های مرتبط با مناسبات نیروها که هم از طریق انواع خاصی از معرفت مورد تایید قرار می گیرد و هم موید آنها است». فوکو در این عبارات نشان می دهد که مناسبات قدرت و نیروها در جامعه از طریق مجموعه ای از استراتژی های ایجابی از قبیل گفتمان، قانون، تدابیر اداری و اجرایی، احکام علمی، معارف فلسفی و……عملی و نهادینه می شود. اگر مساله کلیدی قدرت و نیروها اجتماعی فرمان راندن بر جامعه و کنترل آن در همه ابعاد عینی و ذهنی اش است این کار ممکن نمی شود جز از طریق مجموعه ای از راهکارای ایجابی غیر ملموس و پذیرفتنی و مشروع که فوکو مجموعه آنها را آپاراتوس می نامد. آگامبن پس از شرح این بخش از اندیشه فوکو به طرح این پرسش می پردازد که «فوکو این اصطلاح را از کجا یافته است؟» او می نویسد پاسخ این پرسش را را در کتاب ژان هیپولیت به نام «درآمدی بر فلسفه تاریخ هگل» یافته است. به اعتقاد آگامبن، هیپولیت شخصی است که فوکو گاه آن را با نام «استاد من» یاد کرده است و نمی توان تاثیر او بر فوکو را نادیده گرفت. هیپولیت در سومین بخش شرح خود بر  هگل ذیل عنوان «عقل و تاریخ: ایده هایی در باب ایجابیت و تقدیر» معتقد است دو مفهوم «روح مسیحیت و تقدیر آن» و «ایجابیت دین مسیحی» دو مفهوم کلیدی تفکر هگل هستند. به اعتقاد هگل اگر دین طبیعی و تقدیر شده مرتبط با رابطه ای بی واسطه و عام عقل بشری با امر الوهی است، دین ایجابی یا تاریخی مجموعه ای از باورها، قواعد و مناسک را دربر می گیرد که در جامعه ای خاص و طی دوره تاریخی معین از خارج بر افراد تحمیل می گردد.نتیجه بحث هیپولیت این است که اگر عقل کلی بخواهد خود را در قالب غنای انضمامی و عینی حیات به ما نشان دهد، عقل می بایست با پوزیتیویته یا «ایجابیت» آشتی کند و خود را از این طریق تحقق بخشد. پس پوزیتیویته یا ایجابیت نامی است که هگل جوان به «عنصر تاریخی» یعنی مجموعه ای از قواعد، مناسک، و نهادهایی می دهد که از طریق یک قدرت بیرونی بر فرد تحمیل می گردند، اما در قالب نظام هایی متشکل از باورها و احساسات درونی می شوند. به اعتقاد آگامبن فوکو این نکته را از هیپولیت گرفته و آن را در قالب «رابطه میان افراد به عنوان موجودات زنده و عنصر تاریخی به عنوان مجموعه ای از نهادها، فرآیندهای سوژه سازی و قواعد» مطرح ساخته است.

 آگامبن در ادامه مقاله خود بار دیگر ریشه مفهوم آپاراتوس را در الهیات مسیحیت دنبال می کند. به باور آگامبن متالهان و متکلمان مسیحی همواره با این پرسش روبرو بودند که اگر خداوند قادر مطلق و آفریننده جهان و خانه و حیات خود است، او چگونه این جهان و خانه خود را اداره و مدیریت می کند؟ به عبارت دیگر مشیت خداوند یا oikonomia (ریشه واژه اقتصاد) چگونه در جهان محقق می شود؟ پاسخ متالهان آن بود که «خداوند به مسیح «اقتصاد» یا همان اداره کردن تاریخ و حکومت بر تاریخ بشری را واگذار کرده است و کلیسا چیزی جز دستگاه یا آپاراتوس مسیحیت برای اداره جهان و کنترل تاریخ نیست که عمل آن تنها از یک طریق ممکن می شود: خلق سوژه ها و سوژه سازی. کنش مدیریت جهان دارای هیچ بنیادی در وجود و هستی نیست و آپاراتوس خود باید آن بنیاد را بسازد و آن بنیاد چیزی نیست جز «سوژه ها». باید سوژه ها را ساخت تا مدیریت جهان ممکن شود. ادیان از طریق خلق سوژه های مورد تایید و نفرت خود جهان را مدیریت می کنند و مشیت خداوند متحقق می شود.

۲) بااینحال، تحلیل آگامبن از خاستگاه های آپاراتوس و کارکرد آن در جامعه به این مباحث محدود نمی ماند و او می کوشد به ما نشان دهد که آپاراتوس در کنار هویت سازی و سوژه سازی و صدا زدن و دعوت انسان ها به پذیرش موقعیت ها و وضعیت های متفاوت اجتماعی، وظیفه خالی و تهی کردن انسانها از طریق فرآیند سوژه زدایی نیز بر عهده دارد که سویه دیگری از امر سوژه سازی است. فرض کنید شما در خانه نشسته اید و قسمت سیصد و هفتاد و پنجم از سریالی ایرانی یا ترکیه ای را می بینید که به شما حس آموختن و یادگیری نیز القاء می کند و این تصور را در شما به وجود می آورد که اگر چه شما در حال دیدن یک سریال هستید اما این سریال ارزش دیدن و وقت گذاشتن را دارد.حال تصور کنید دوست شما به خانه شما می آید و در کنار شما می نشیند و از شما می پرسد قصه سریال چیست؟ شما تنها با گذاشتن چند دقیقه وقت قصه سریال را به او می گویید و او نیز از قسمت سیصد و هفتاد و پنجم در دیدن این سریال با شما همراه می شود. پرسش آگامبن از شما این است: اگر قصه سریالی که سیصد و هفتاد و پنج ساعت از عمر شما را  به خود اختصاص داده است در چهار دقیقه قابل انتقال به دیگری است چرا شما باید عمر خود را تلف این آثار کنید و تازه احساس کنید که در حال یادگیری چیزی نیز هستید و احتمالاً در حال آشنایی با فرهنگ روز جامعه خود یا جهان اید.آگامبن معتقد است اصولاً همواره فرآیند سوژه سازی در زندگی اجتماعی همراه با سوژه زدایی از شما ممکن می شود: شما در ظاهر تبدیل به کسی می شوید اما عمیقاً از هر گونه «هستی» و «بودن» تهی می شوید. جامعه هر روز شما را به موقعیت های متفاوت فرا می خواند و شما احساس می کنید به زبان پیر بوردیو بر میزان «بودن» یا «سرمایه نمادین» خود افزوده اید، اما عملا شما از هر گونه «بودن» و «تجربه جهان و انسان» تهی می شوید و تبدیل به موجودات دست آموزی می شوید که تنها قادرید در نقش یک سیرک باز زندگی خود را تبدیل به سیرک زندگی کنید. آگامبن این نوع زندگی را حرکت در مسیر تبدیل جامعه به «اردوگاه» از طریق سازوکار فرهنگ می داند.