- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

ما و خشونت؛ نوشتاری از دکتر مصطفی مهرآیین درباب خشونت علیه کودکان

ما و خشونت

مصطفی مهرآیین

 

۱) جورجو آگامبن، فیلسوف برجسته ایتالیایی، در کتاب «باقی مانده های آشویتس: شاهد و بایگانی» معتقد است بسیاری از افراد حاضر در صحنه های فجیع خشونت سعی در زنده ماندن خود داشته اند تا بتوانند پس از نجات یافتن در موقعیت های عمومی، بویژه دادگاه ها، علیه عاملان این خشونت ها «شهادت» دهند و به نوعی انتقام خود را از آن ها بستانند: «عزمم را جزم کردم که، به رغم هر آنچه شاید به سرم می آمد، خودم را سر به نیست نکنم….چون نمی خواستم آن شاهدی را سرکوب کنم که می توانستم به آن بدل شوم……طبعا می توانستم بدوم و خودم را روی سیم خاردار پرت کنم، چون همیشه می توانستی این کار را بکنی. ولی من می خواهم زنده بمانم. و اگر آن معجزه ای که همه ما منتظرش هستیم رخ دهد چطور؟شاید آزاد شویم، همین امروز یا فردا. آن وقت انتقامم را می گیرم، آن وقت به تمام دنیا می گویم که در اینجا-آن داخل- چه اتفاقی افتاد».

۲) به باور آگامبن، تلاش برای قرار گرفتن در موقعیت «شاهد» و «شهادت دادن» علیه عاملان خشونت در دادگاه ها یا هر موقعیت عمومی دیگر همچون جلوی دوربین رسانه ها، و….و تلاش برای «ممکن ساختن قانون و مجازات» ژست مطلق تمامی ما افراد جامعه در برابر خشونت و دهشت نهفته در آن است.ما حتی به نوعی می کوشیم از خشونتی که بر سر یک همنوع آوار شده است گونه ای «کاتارسیس» یا «پالایش روحی- اخلاقی» بسازیم.از یک سو خوشحال ایم که این اتفاق برای ما رخ نداده است و از سوی دیگر بواسطه همدردی با قربانی و بازمانده گان به نوعی تعالی روحی و آرامش دست پیدا می کنیم:«آرامش درونی دارم چون شهادت دادم».

۳) نکته اما آنجاست که نه شهادت دادن و همدردی کردن با قربانی ممکن است و نه قانون و مجازات راهی برای تحقق عدالت و آشکار کردن حقیقت خشونت می باشد. شاهد معمولا به نام عدالت و حقیقت شهادت می دهد و تقاضای مجازات عامل خشونت می کند و گفتار او از این طریق غنا و انسجام می یابد. اما ارزش شهادت دادن اساساً در چیزی نهفته است که شهادت فاقد آن است:«درد و رنج قربانی به هنگام خشونت». گفتن حقیقت خشونت از بیرون و توسط کسانی که شاهد آن بوده اند ممکن نیست. شهادت دادن از درون و توسط قربانیان آن نیز ممکن نیست.آنان یا بواسطه مرگ یا بواسطه اضطراب و دهشت نهفته در خشونت، ساکتند. کیرکگور می گفت ما در داستان ابراهیم و قربانی کردن اسماعیل تنها می دانیم گوسفندی آمد و اسماعیل نجات یافت، اما نمی دانیم در آن سه روزی که ابراهیم و اسماعیل از خانه حرکت کردند و به کوه موریه رسیدند بر آن ها چه گذشت و آن ها چه چیزی را تجربه کردند:عظمت اضطراب.

۴) دادگاه و قانون و مجازات نیز نمی توانند حقیقت خشونت را آشکار کنند و ما را به رضایت اخلاقی برسانند. به باور آگامبن، «قانون به برقراری عدالت معطوف نیست. همچنین به اثبات حقیقت نیز معطوف نیست. قانون تنها به قضاوت، مستقل از حقیقت و عدالت، معطوف است». هدف غایی قانون تولید احکام حقوقی و قضاوت است.مجازات در پی قضاوت نمی آید، بلکه در واقع قضاوت خود همان مجازات است.کنش تحقق بخش مجازات- حبس، حبس ابد، یا اعدام- فقط مادامی اهمیت دارد که به تعبیری قضاوت را به انجام برساند.

۵) پس جایگاه حقیقت خشونت کجاست؟چگونه یک جامعه می تواند به راز خشونت، راز دهشت نهفته در آن، پی ببرد و آن را کنترل نماید؟ چگونه می توان نظریه اخلاق یک جامعه را بر پایه خشونت های آن جامعه آزمون کرد و به اصلاح آن پرداخت. آلن بدیو، معتقد بود فلسفه زمانی ممکن می شود که «امور ناسازگار» در پیوند با هم قرار بگیرند. زمانی که سرباز رومی با شمشیرش ارشمیدس ریاضی دان را کشت دو امر ناسازگار قدرت و دانش در ارتباط با هم قرار گرفتند و حقیقت ممکن شد. به همین نحو می توان گفت، زمانی که نیروی تن یک مرد قدرتمند و معصومیت و پاکی یک دختر هفت ساله با هم برخورد می کنند، صحنه، صحنه حقیقت و پرسش است.معصومیت یک دختر، قدرت مردانگی را به چالش می کشد، از آن فاصله می گیرد، رخداد حقیقت ممکن می شود و تصمیم آغاز می شود: تصمیم به ماندن در شکاف میان خشونت و معصومیت. آتنا و آتناها نقطه ای هستند که یک جامعه با متوقف شدن بر لحظات رنج آن ها قادر به آزمودن اخلاق و کنش اخلاقی خود است.