- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

تاملی درباب زبان شعری محمدرضا نعمتی زاده؛ مقاله ای از علی اکبر حق پرست

آه این محنت مگر پایان ندارد…

تاملی درباب زبان شعری محمدرضا نعمتی زاده

علی اکبر حق پرست

شاعر و نویسنده

 

نگارش زیر که با چندمعنایی و چندصدایی همراه است و گاهی با پارادوکس و تناقض گویی و نیز وقتی با سینه ی باز و عریان ( دُکلته ) توام می باشد و این شاید بر اثر فراموش کردن و از یاد بردن اصل متن و مطلب ( اسکیزوفرنی ) بوده باشد، گوشه ای ست از چگونگی زبان شعر محمدرضا نعمتی زاده؛ اما لازم می دانم قبل از اینکه وارد زبان شعری و تفکرات وی شوم، سخنی کوتاه از شعر و شاعری مطرح بنمایم. همچنان که افراد خود، بیش وکم نسبت به شعر آگاهی دارند و در پیرامونش سخن ها بسیار رفته است به مختصر معنایی از آن اکتفا می کنم: « ۱- شعر؛ زیربنای اندیشه است، ۲- شعر؛ پرچمدار خلق است، ۳- شعر؛ پرچمدار نهضت است، ۴- شعر؛ بُرّنده است، بُرّ است و کار چاقو را می کند، ۵- شعر؛ رسالت است و تعهد. »

شعر وقتی خود را در میان ناله ها و شیون و زاری ها حوّا نمایان ساخت، موجودیت خود را ریشه دار نمود و ریشه ی خود را از بدو پیدایش بر خون نشاند، از آن روز که رنگ خون هابیل از لابلای عزاداری حوّا بر پیکر شعر نشست؛ چه بسیار شاعران هم در گوشه و کنار و در اطراف و اکناف جهان، خون خود را نثار شعر نموده و با خون خود، شعر را آبیاری کرده اند:

هستم از این مصرع اقبال مست // مصرع من قطره ی خون من است

و این در حالی ست که شعر آدمی را به شور و نشاط هم وامی دارد و در خود سخن لطیف و خیال انگیز نیز پرورش می دهد. از آنجاکه تاریخ ایران همواره با استبداد دست و پنجه نرم کرده و… ؛ سبب گردیده است تا شاعران و شعر به گونه ای دیگر باشد، به خصوص در دوره ی مشروطیت و سالهای قبل از ۱۳۵۷ شمسی؛ عملکرد، دیکتاتوری و استبداد، موجب شده است شعر و شاعر، حاکم و پادشاه به کنش وادار بشوند و این رودررویی و تقابل در دهه های سی و چهل کاملا مشهود است. از شاعران این دهه ها می توان از محمدرضا نعمتی زاده هم نام برد و از وی می توان یاد کرد. اشعار شاعران در روزهای حساس و سرنوشت ساز ایران مشحون از دغدغه ها و درد و رنجی است که با گوشت و پوست و استخوان آن را لمس می کنند. محمدرضا نعمتی زاده از شعرای دهه ی سی و چهل است و نگرانی خود را نسبت به جامعه پنهان نمی دارد:

« برزگر در کومه ی خود پشت چاله // می کشد قلیان و می گوید بناله // … وای این ابر سیه باران ندارد // کشته ام شد خشک و طفلم نان ندارد // رعد جز طبل تهی وین طبل جز افغان ندارد // آسمان اشکی ز چشم ابر بر دامان ندارد // آه این محنت مگر پایان ندارد… » ( فصل خاکستر، ص ۱۲ )

و در جایی دیگر از فصل خاکستر، ص ۱۹ چنین سر می دهد:

« ماه، در زندان قصر کهکشان // شب، به سنگ ابرها سرمی نهد // در دل میخانه خلق بی پناه // گریه ها را، رنگ مستی می دهد »

محمدرضا نعمتی در فصل خاکستری، در بخش « رسالت شاعر امروز »، ص ۹ ، درباره ی شاعر امروز سخنی دارد که تا حدودی هم خالی از ایراد نیست. بخشی از مقاله چنین می باشد: « شاعر امروز که نگهدار و میراث دار شعرهای بی همتای استادان و معماران کلاسیک آثار ارزشمند فارسی است نباید تنها به سرودن و انشا غزل و سایر قالب های زیبای قدیم بسنده کند، هنرمند باید در قالب و محتوا، دگرگونی تازه ایجاد کند و بر این ارثیّه ی حیرت انگیز، در بازگشت از سفر دور و دراز احساس و اندیشه ی خود، ره آوردی جدید و نو برای مشتاقان هنر کلام و تخیل و احساس و تفکر و شناخت بیاورد. قرن زشت و زیبا ولی آشفته ی ما را آنچنان که هست تصویر کند و این عصر پرآشوب و … بر دلها نقش بندی کند. »

محمدرضا نعمتی زاده به درستی درک مطلب داشته اند و موقعیت ها و شرایط اجتماعی را تشخیص داده اند. اینک جوامع انسانی به سرعت نور در حرکت است و در هر رشته شاهد چگونگی پیشرفت هستیم.

امروز در زمینه ی شعر و شاعری چنین است، دیگر قالب های سنتی پذیرنده ای نیست، می طلبد شاعر ریتم و آهنگ شعر را تغییر داده و تحولی دیگر بخشید. در یکی دو دهه ی اخیر یک دگردیسی در شعر حاصل شده است اما از بُعدی رخوت و بی حوصلگی در آن پدیدار گشته، و غالبا با پراکنده گویی و یکدست نبودن که به همراه دارد موجب گردیده است مخاطب گریز شود. علیرغم اینکه جریان سیال ذهن باید مدنظر باشد و از باریک بینی و ظرافت و اندیشیدن برخوردار. چه بسا مواردی در شعر امروز یافت می شود که باعث می گردد نگاهت به پشت سر باشد! برای مثال به این مصرع توجه نمایید: « خروس، ببوس » و یا اینکه در موردی دیگر می خوانیم: « دکمه ی اول که باز شد، دکمه ی دوم که باز شد و دکمه ی … » و گاهی هنجارگریزی گفتمانی که شاعر فکر می کند با این شگرد می تواند از مناسبات متعارف فرار کند و خلاصی یابد: « ریخت و پاچی که اوقاتم را از هرچه بهم می ریزد » و این ریخت و پاچ؛ دست پاچگی و بهم ریختگی و دور خود چرخیدن را تداعی می کند. (فلاحی، زیبا، گذری بر ادبیات مدرن ایران- صص ۱۹ -۲۰ )

می توان زبان شعر نعمتی زاده را در دو دوره ی زمانی به نقد کشید و بررسی نمود. همچنان که قبلا ذکرش آمد، نعمتی زاده در دهه های سی و چهل و پنجاه بنا به شرایط اجتماعی ایران سرایش اشعارش برگرفته از درد و رنج آدم هاست. لذا غالب اشعارش در این دوره که به ندرت از سبک نیمایی بهره می برد و بیشتر از قالب های سنتی چهارپاره و غزل سود می جوید، از خشم و تندباد و موج و دریای خروشان و گزندی که بر افراد وارد می گردد حکایت دارد. برای مثال سرایش «کوچ» را عنوان می کنم که در سال ۱۳۳۳ سروده شده و همین عنوان برای یکی از کتابهایش برگزیده است، در سروده ی کوچ؛ نگرانی و دلبستگی هایش به جامعه را اینگونه به تصویر می کشد: « آخر مرا می کشد به دیار مرگ // این انتظار تشنه ی هستی سوز // اندازدم به چاه سیه کامی // این پای هرزه گرد ملال اندوز // … در دشت زندگی چو پر کاهی // در چنگ بادهای گریزانم // آن تخته پاره ام // که در این گرداب // سرگشته از کشاکش توفانم. » (کوچ، ص ۸۳)

دوره ی دیگری که زندگی نعمتی زاده را شکل می دهد آثاری ست که از پی سال ۱۳۵۷ خلق گردیده اند. از آنجاکه محمدرضا نعمتی زاده در نهاد خویش زمینه ای مذهبی دارد تحت تاثیر القائات و جریانات روز قرار گرفته و به گونه ای دیگر آثارش را نمایان می سازد. وی علیرغم دولت مستعجلی که داشت، زود هم قضاوت نموده است. ایشان در مقاله ی «رسالت شاعر امروز » مندرج در ابتدای کتاب فصل خاکستر، صص ۹ و ۱۰ چنین می گوید: « رسالت شاعر امروز با انقلاب اسلامی ایران و همه ی جهان این است که سنت پر ارزش عرفان که قرآن کریم نشات گرفته است در آثار خود به کار گیرد و مفسر قرآن و مبلغ همان عدالت موعود می باشد که … به مستضعفین روی زمین وعده ی استقرار آنرا داده است و اکنون که مقدمه ی این عدالت از ایران شروع شده، ایران اسلامی با زبان هرچه گسترده تر و … به رشته ی تفسیر بکشد… انقلاب اسلامی ایران نقطه ی آغاز همان قسط و عدلی است که انسان سرگردان همواره آرزومند اجرای آن در روی کره ی آشفته ی مسکونی خود بوده و … » .

نکته ی ظریفی که در این میان همچون کورسویی در دل تاریکی نظریه ها را به خود مشغول می دارد این است که هنرمند چون با حکومت / دولت همراه گردد هرقدر از رتبه ی ممتاز برخوردار بوده باشد در انظار عمومی یک درباری به حساب می آید و او را از مقربین می پندارند. هنرمند علی الخصوص شاعر وقتی از پهن دشتی نامحدود تشکیل شده باشد و خود را در اقیانوس خواسته ها و مطالبات جامعه ببیند رنگ و بوی اش بگونه ای دیگر می شود که حتا جنبه ی پرستیدنی به خود می گیرد؛ خصوصا وقتی گویش ش و سرایش ش از سبکی خاص بهره ببرد، در این وقت از جمله کسانی منظور می آید که در اذهان همواره ساری و جاری اند. معمولا در جامعه ی ایران افکار ملی-میهنی است و استبداد و دیکتاتوری هنرمندان خاصه شاعران و نویسندگان وامی دارد در میدان کارزار چهره بنمایند.

در پایان شایسته است نکته ای را در خصوص محمدرضا نعمتی زاده خاطرنشان بنمایم؛ ایشان به خوبی تشخیص می دادند استعداد شخصی چگونه است و در استعدادیابی می شود گفت کمتر درحد و اندازی ی وی یافت می گردد که در این مورد دقت نظر داشته باشد.