حجاب زنان در ایران؛ امر خصوصی یا اجتماعی
نسرین محمدی
کارشناس ارشد جامعه شناسی
حجاب و بحث پیرامون پوشش زنان از دوران اصلاحات رضاخانی تا به امروز همواره به عنوان یکی از مقولات بحث انگیز صحنهی مناقشات سیاسی و اجتماعی بوده است. با این حال اگر چه رخداد کشف اجباری حجاب زنان و مقاوتهای مردمی و گروههای فکری مختلف در برابر آن نقطهی عطف بدل شدن پوشش زنان به عنوان یک مسئله اجتماعی- سیاسی بود اما باید یادآور شد که مبتکر این گرایش ضاخان نمیباشد.
به درستی میتوان با اندکی مطالعهی تاریخ معاصر و تامل در مقدمات فرایند شکلگیری جریان روشنفکری در ایران به این واقعیت روشن واقف شد که ایدهی نوگرایی در پوشش برای نخستین بار در آراء و اندیشه های تجدد طلبان پیش از انقلاب مشروطه و پادشاهی رضاخان بوده است. اینان به دنبال تلاش برای تغییر ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی به سبک غربیهای پیشرفته سعی در انتقال بی کم و کاست ارزشها و اصول فرهنگی آن به کشور داشته و دراین باره روش تقلید را ترویج کردند. یکی از این ارزشهای مورد بحث نوع پوشش مردان و زنان بوده است که در جامعهی سنتی و دین سالار آن دوره میتوانست بحث انگیز باشد اما تا زمانی که اقدامی نهادی و عملگرایانه در این باره صورت نمیگرفت این موضوع به عرصه مناقشات اجتماعی ورود نمییافت. بنابراین نقش اساسی رضاخان را باید در اقدامات نهادی و عملگرایانهای دانست که او در تبدیل پوشش زنان به عنوان مسئلهای اجتماعی و تا حد زیادی سیاسی انجام داد.
رضاخان با تعیین و رسمیت دادن الگوی لباس و پوشش غربی از طریق اقدامات سیاسی و امنیتی همچون بسیاری از بخشهای جامعه، عرصهی فرهنگ را سیاسی کرد. آنچه رضاخان در پی آن بود تغییر سبک زندگی سنتی در ایران، به سبک زندگی مدرن و غربی بود که آن بدون در نظر گرفتن ویژگیهای فرهنگی بومی صورت پذیرفت از این رو دور از انتظار نمیبود که به زودی با ظهور آسیبهای اجتماعی و مشکلات سیاسی ناشی از آن روبرو شود. اگر چه در اجرای سیاست مذکور به همان اندازه که پوشش زنان هدف تغییر بوده، پوشش مردان نیز، اما مقاومتهای شدید گروههای مختلف و اکثریت جامعه مربوط به پوشش زنان بوده است. انچه این مناقشات و مقاومتهای سرسختانه را به وجود آورد تصویر زن در فرهنگ جامعهی آن زمان است که در تضادی ستیزگونه با الگوی غربی آن قرار داشت. مداوت و فشارهای سیاسی رضاخان به دلیل غلبه و حاکمیت سیاسی او توانست گفتمان او در بارهی این الگوی تحمیل شده از سبک زندگی به طور عام و پوشش زنان به به طور خاص را غالب و پس از آن نهادینه کند و از این طریق بر ساختار جامعه تاثیر خود را داشته باشد چرا که پس از چند دهه گروههای زیادی از مردم آن را پذیرفته و به عنوان الگوی غالب زندگی خود ترجیح دادند. اگر چه نمی توان در این باره تنها عامل موثر را اقدامات رضاخان دانست. ما در صفحات تاریخ اجتماعی و سیاسی کشور شاهد آن بودهایم که پس از عبور از ناملایمات و حوادث خشونت بار ناشی از کشف اجباری حجاب توسط رضا خان، در دهههای بعدی ساختار جامعه به یک سطح از مدارای اجتماعی و فرهنگی رسید تا جایی که در دوران خلف او ( پهلوی دوم) تقریبا جز به ندرت مجادلهای دربارهی پوشش زنان دیده نمیشود.گروههای مردم با عقاید و گرایشات مختلف درسبک پوشش با رسیدن به سطحی از مدارای اجتماعی و فرهنگی در کنار یدیگر به دور از حاشیههای دوران پهلوی پدر زندگی کردهاند چرا که پوشش زنان دیگر موضوعیت سیاسی نداشت.
با پیروزی انقلاب و بحث از احیای سبک زندگی اسلامی بار دیگر موضوع حجاب و پوشش به عنوان یک امر سیاسی مطرح شد. در آغاز آنچه به عنوان سبک زندگی اسلامی مطرح شد برای مقابله با سبک زندگی غربی بود. از آنجا که محوریت شعارهای انقلابیون و فرایند انقلاب، تا حد زیادی دینی( اسلامی) بود دور از انتظار نبود که علاوه بر ساختار سیاسی، ساختار اجتماعی نیز هدف تغییرات اساسی قرار گیرد که شواهد تاریخی آن روزها دلالت بر صحت این مدعا دارد؛ تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی با هدف بسط فرهنگ اسلامی و نفی غربزدگی یا به عبارت دیگر از خودبیگانگی فرهنگی از جملهی آن است. همچنین تشکیل کمیتههای انقلاب و ستادهای امر به معروف و نهی از منکر از که تا امروز در قالب ستادهایی به نام گشت ارشاد باقی است، از جمله مواردی است میتوان به آن اشاره کرد. با استناد به اقدامات صورت گرفته در جامعهی پسا انقلابی و تغییرات ساختاری ناشی از آن در بدنهی جامعه میتوان گفت که مسئلهی پوشش زنان بار دیگر به یک امر سیاسی بدل شد تا از بستر حاکمیت گفتمان سیاسی جدید، این بار صورتبندی دیگری یابد و بار دیگر موضوع کنترل هنجارهای رسمی(قوانین) و غیر رسمی شود بدین معنی که عناصر فرهنگ عمومی دربارهی الگوهای رفتار و پوشش زنان بار دیگر یک تغییر چالش انگیز را تجربه کند. اگر چه جنس مسئله آفرینی این تغییر از دورهی پهلوی اول متفاوت بود اما در این باره شک نیست که قرار داشتن پوشش زنان به عنوان یک امر اجتماعی آن هم از بستر ساختار سیاسی وجه اشتراک جامعهی پساانقلابی و پهلوی اول بوده است.
در شرایط امروز بحث از خصوصی یا اجتماعی بودن پوشش زنان در جامعه ی ایران یکی از موضوعات غالب و شاید به تازگی داغ شده ی ستونهای تحلیلی نشریات و همچنین موضوع مورد تامل کارشناسان اجتماعی و فرهنگی کشور شده است. عدهای بر این استدلالند که پوشش همچون دیگر مسائل فردی، امری خصوصی است بنابراین انتخاب و نوع آن بسته به تشخیص فرد بوده و هرگونه الزام در این باره از منظر اجتماعی و سیاسی نقض حقوق انسانی و بشری محسوب شده و در موضع اعتراض می باشد این گروه غالبا آن دسته روشنفکرانیاند که متاثر از فرایند جهانی شدن بوده و بدون یک نگاه جامعه شناختی قائل وجود به یک فرهنگ جهانی و تعلق بدون هر گونه تعدیل به آن هستند در مقابل گروه دیگر، نوع و میزان پوشش را لزوما موضوع فرهنگ عامه ( فرهنگ مذهبی ایرانی) و مقوله ای اجتماعی دانسته که به هیچ وجه نمیتوان اطلاق وجه خصوصی بر آن وارد نمود اینان غالبا از دیدگاهی سیاسی- مذهبی به این مقوله می پردازند در حالی که با تحلیل آنچه تجربهی تاریخ سیاسی و اجتماعی این جامعه می باشد و همچنین در نظر داشتن دیدگاهی جامعه شناختی می تواند برای پاسخ به این پرسش یاریگر باشد که آیا می توان حجاب و نوع پوشش زنان را امری شخصی دانست یا آنکه تحول هنجاری قابل توجهی در باره ی پوشش زنان رخ داده است که این مقوله دیگر به عنوان یک هنجار رسمی حاکم نبوده به این معنا که عدول از ان دیگر کجروی یا جرم قلمداد نمی باشد.
لازم به ذکر این نکته نیست که در جامعه ی ایرانی زنان در هسته ی ارزش های فرهنگی یا اجتماعی قرار دارند بنابراین زن بودن مساوی است با دایره ای از مصادیق ارزشی و هنجاری رسمیت یا غیر رسمیت یافته هنجارهایی که عدول از آن مساوی بوده است با طرد از سوی مجاری قانونی و در بسیاری موارد از حوزه ی عمومی. به عنوان مثال؛ مشارکت سیاسی، ارث، دیه و نوع و سطح اشتغال و پوشش نمونه ای از هنجارهای رسمی در این باره می باشد. ساختار اجتماعی که در ترکیب سلسله مراتبی ساختارهای جامعه ایرانی، متاثر از ساختار سیاسی می باشد حتی با وجود تحولات ناشی فرایند جهانی شدن، پوشش زنان را همچنان به عنوان یک امر اجتماعی در ترکیب خود دارد بدین معنی که فرایند جامعه پذیری این مقوله را با چرخش بیشتری به سوی امر سیاسی بدین سو کشانیده و در این باره شاهد یک نوع جامعه پذیری سیاسی می باشیم و در نتیجه حجاب مقوله ای سیاسی-اجتماعی می باشد چرا که امر پوشش زنان به عنوان یکی از موارد هنجاری از اصول مورد تاکید ساختار سیاسی بوده است بدین معنی که با اشاره به واقعیت تحولات هنجاری صورت گرفته در مورد پوشش ( نوع و میزان) که با یک مشاهدهی میدانی به خوبی قابل درک و پذیرش می باشد این نکته حائز اهمیت بسیار می باشد که ما امروز با رفتار دوگانه ی زنان ایرانی در مقوله ی رعایت حجاب مواجهیم که نمایاترین چرخش رفتاری صورت گرفته در این باره را می توان در میان چهره های شاخص هنری و … به مثال آورد. این دوگانگی رفتاری زنان در رعایت حجاب که در میان اقشار مختلف جامعه قابل مشاهده می باشد بیانگر آنست که اکثریت زنان جامعه ی امروز ایرانی ارزیابی شان در مورد حجاب و پوشش تا حد زیادی به عنوان یک رفتار اجتماعی- سیاسی است. عده ای آن را ضامن بقای یک جامعه سالم دانسته اند و پس از تکلیف الهی آن را تکلیف حقوقی خود در برابر جامعه و منافع ملی می دانند و گروهی دیگر حجاب و رعایت آن را به صرفا عنوان یکی از اصول و قوانین زندگی در این جامعه پذیرفته اند و مکلف به رعایت آن می باشند و این بدان معناست که در هر دو گروه رعایت حجاب و معیارهای پوشش ترویج شده از سوی مراجع جامعه قانونی و نهاد های مرجع جامعه پذیری، اگر چه دارای وجهی خصوصی و فردی می باشد اما وجه اجتماعی- سیاسی آن برجسته تر می باشد. از این رو به درستی می توان گفت که پوشش زنان در جامعه پسا انقلابی همواره اجتماعی بوده است.