حقوق انسانی، اما نه برای زنان
آمنه محمدی
فعال دانشجویی
«ما در پی تجارب دردناکمان فهمیدهایم که آزادی هیچگاه توسط هیچ ستمگری بهطور داوطلبانه اهدا نمیشود، بلکه باید توسط ستمدیده خواسته شود. صراحتا بگویم، من تا به حال در هیچ کنش مستقیمی شرکت نداشتهام که در نظر آنان که از مرض بیماری نژادی رنج بیاندازه نبردهاند، «خوش موقع» بوده باشد. اکنون سالها است که میشنویم «صبر داشته باشید!» آوای این واژه برای گوشهای هر سیاهی به نحوی آزار دهنده آشنا است و این «صبر کن» تقریبا همیشه مفهومش «هرگز» بوده است. ما به همراه یکی از حقوقدانان برجستهمان باید این نکته را یادآور شویم که «عدالتی که بسیار به تأخیر افتاده، عدالتی است انکار شده.» … ما بیش از ۳۴۰ سال است که برای حقوق خدادادیمان که قانون اساسی نیز آن را تصریح کرده، صبر کردهایم. شاید برای آنان که هیچگاه تاریکی دردآور تبعیض نژادی را درک نکردهاند، آسان باشد که بگویند: «صبر کن.» ولی وقتی شما جماعت تبهکاری را میبینید که پدران و مادران شما را به میل خود در خیابان زجرکُش کرده و خواهران و برادران شما را از روی هوس در آب غرق میکنند، وقتی شما رفتار حاکی از نفرت پلیس را مشاهده کنید که به برادران و خواهران سیاه پوست شما دشنام دادهاند، لگد میزنند یا حتی آنها را میکشند،…وقتی شما در پاسخ دختر شش سالهتان که میپرسد چرا نمیتواند به پارک تفریحی عمومی برود که به تازگی در تلویزیون تبلیغ شده، دچار لکنت زبان شده و از دادن توضیحی به او درمانده میشوید…، آنگاه است که میفهمید چرا صبر کردن دشوار است..» (بخشی از نامه مارتین لوترکینگ از زندان)
هرگاه از چرایی وجود تبعیض در رفتار با زنان و دختران این سرزمین میپرسیم، پاسخ میدهند که هنوز فضای جامعه برای پذیرش تغییرات مد نظر شما آماده نیست! هنوز زود است تا زنان این کشور از دیه برابر برخوردار باشند! هنوز زود است تا زنان در این کشور بتوانند رئیس جمهور شوند، هنوز زود است تا بتوانند وزیر شوند! هنوز زود است تا حق داشته باشند استاندار شوند! هنوز زود است تا بتوانند بدون اجازه همسر از کشور خارج شوند! هنوز زود است تا بتوانند قاضی شوند! هنوز زود است تا حق طلاق گرفتن در زندگی مشترک داشته باشند! هنوز زود است تا زنان این کشور بتوانند در ورزشگاهها به تماشای رویدادهای ورزشی بنشینند!
اینها همه هیچ! هنوز زود است تا زنان و دختران بتوانند برای پوشش خود، خودشان تصمیم بگیرند! هنوز زود است تا تصمیم در مورد ساعت رفت و آمدشان را به خودشان بسپاریم! هنوز زود است تا شبها آنها را در بلوکهای خوابگاهیشان زندانی نکنیم! مارتین لوترکینگ انسان بزرگی بود؛ انسان بزرگی بود چون میدانست: «عدالتی که بسیار به تأخیر افتاده، عدالتی است انکار شده.»
تجربه زیستن در فضایی آشفته و مایوسکننده به نام خوابگاه دخترانه مرا برآن داشت تا با نوشتن گوشهای از تبعیضها و فشارهای نهادینه شده در متن زندگی دانشجویانی که تنها اتهامشان دختر بودن است، صدا یا فریادی از خواستهای خود و بسیاری دیگر از دانشجویان دانشگاه خلیج فارس باشم. به یاد دارم در دو سال اخیر که دانشجوی دانشگاه خلیج فارس بودهام همواره بعضی مسائل به ظاهر کوچک و حقوق بدیهی که به ناحق و با بیعدالتی تمام از دختران سلب میشود، دغدغه مهم من و بسیاری از دوستانم در این دانشگاه بوده است، اما متاسفانه هر سال که میگذرد نه تنها گشایش و بهبودی در این سیاستها حاصل نمیشود بلکه شاهد آن هستیم که مطابق با خواست و نظر اقلیتِ همسو با بخشی از حاکمیت، فشارها و تبعیضها نسبت به دانشجویان دختر در دانشگاه افزایش مییابد. از وضعیت خوابگاه کوثر دانشگاه خلیج فارس که گاهی به زندانی شبیه میشود و هر دم رهاوردی نو و تازه برایمان دارد به موارد زیر اشاره میکنم:
– طرح محرم سازی بالکنها: به این منظور بالکنها به وسیله پوششی دیوار مانند کاملا بسته شده و عملا بالکنها را از کارایی اصلیاش انداخته و این پرسش را مطرح ساخته که، مسئولان گرامی، کاربرد بالکن از نظر شما دقیقا چیست؟؟!
– ساخت بلوک جدید:
درحالی که هنوز یکسال از اقامت دختران در این خوابگاه نمیگذشت، مسئولین به فکر ساختن بلوکی جدید افتادند تا با وجود اعتراضات و نارضایتیهای گسترده دانشجویان با از بین بردن تنها فضای سبز، محل استراحت یا ورزش این مجتمع، فضای خوابگاه را بر دانشجویان دختر تنگتر و شباهت خوابگاه را به زندان افزونتر کنند. تلخ وتاسفبار است که مسئولین محترم توسعه دانشگاه را تنها در بالا بردن آجرها و اضافه کردن ساختمانها میدانند و گویا نمیتوانند تصور کنند که زیستِ انسانی علاوه بر تخت و اتاق به محیطی باز برای نفس کشیدن هم نیاز دارد.
-بستن درب بلوکهای خوابگاهی از ساعت ۱۲ شب تا ۶ صبح: از همه مشکلات و مصائب بغرنجتر و متاثرکنندهتر، زندانی کردن دانشجویان به مدت ۶ ساعت در بلوکهای خوابگاهی، آن هم به بهانه تضمین امنیت دانشجویان در جامعهای اسلامی است. خوابگاهی که سرتاسر دیوار آن را با حصارهایی ایمنی بخشیده، دوربینهای مخفی بر روی دیوارهای آن تعبیه شده و نگهبانانی نیز برای تامین امنیت آن به استخدام گرفته شدهاند.
اعمال این محدودیتِ عجیب به این معنا است که عملا دانشجویان دختر در این مدت حق نفس کشیدن یا قدم زدن در فضای آزاد را نخواهند داشت و حیرت آور آنکه این محدودیت در حالی به بهانه امنیت دانشجویان دختر بر آنان تحمیل میشود که مشخص نیست در صورت وقوع حوادثی همچون زلزله یا آتشسوزی –که سابقه وقوع آن در خوابگاههای دانشگاه خلیج فارس وجود دارد- دانشجویان چگونه میتوانند خود را از درون ساختمانی در حال ریزش یا آتشگرفته که درب خروجی آن قفل است نجات دهند.
در کنار تمامی مواردی که به آنها اشاره شد با شروع سال تحصیلی جدید مسئولان عزیز، ابتکار عمل به خرج داده و در ورودی خوابگاه کارشناسیِ دختران از حدود ساعت ۸ شب تعدادی دانشجویِ سرپرست! قرار دادهاند. این اقدام خلاقانه و جدید با هدف نظارت و کنترل بر ساعت ورود و خروج و پوششِ دیگر دانشجویان و احتمالا ممانعت از کجروی آنها به انجام رسیده است. این روند جدید فارغ از نحوه برخورد نامناسب دانشجویان انتخاب شده برای این مسئولیت، بدون شک اقدامی بسیار منزجر کننده و نامحترمانه است.
چگونه باید بپذریم که این برخوردهای جدید نمود عملی وعدههای دولتی است که با شعار «ما به عقب برنمیگردیم» از مردم و دانشجویان رای گرفت! تاسفبار است که شاهد عقبگرد در روندها و رفتارهای موجود در دولت دوازدهم هستیم. تنها یک نمونه آن بازگشت وضعیت صنفی و رفاهی دانشجویان دختر به دوره سیاه ۸ سالهای است که رفتارها و برخوردها، تهی از ذرهای توجه به کرامت انسانها بود، رفتارهایی سخیف، که دل هر انسان منصف و آزادیخواهی را به درد میآورد.
وقتی یک دانشجو، که به سرپرستیِ خوابگاه دانشجویی دانشگاه دولتی گمارده شده، به دلایل موهومی همچون گذشتن ۱۰ دقیقه از ساعت ۹ شب، یا پوشیدن لباسی که با مذاق و سلیقهاش هماهنگی ندارد، شما را اراذل اوباش خطاب میکند، صحبت از کرامت انسانی و حقوق شهروندی و حوزه خصوصی به طنزی تلخ شبیه میشود. اینگونه است که در موارد مختلف همچون نحوه ورود سرپرستها به اتاق دانشجویان یا شیوه برخوردشان در مواجهه با اتاقی که بنا به خواست ساکنانش درب آن قفل شده، به جای اطمینان و حسن ظن نسبت به دانشجویان به اصل شما مجرمید مگر آنکه خلافش ثابت شود میرسیم! گویا عدهای مجرم در این اتاقها زندگی میکنند!
برای جلوگیری از طولانی شدن کلام، از پرداختن به موارد دیگری چون فرم محارم که خود داستانی پر درد و دور و دراز دارد میگذرم.
مقایسه شرایط و وضعیتی که برای دانشجویان دختر دانشگاه برشمردم با وضعیت دانشجویان پسر آن چنان انسان را متعجب میکند که گویی دختران و پسران در دو کشور متفاوت زندگی میکنند. با مشاهده چنین تبعیضی انسان متحیر میشود که مگر دختران چه کردهاند که برای رسیدن به حقوق اولیه و بدیهیشان میبایست پیامبری ظهور کند تا زنده به گور نشوند، تا حجاب و نوع پوشششان دلیل حوادث طبیعی و کمآبی نباشد؟! تا علاوه بر امنیتشان، آزادیشان نیز مورد تعرض واقع نشود، تا از حقوق شهروندی و انسانی برخوردار باشند، تا وقتی به دانشگاه وارد میشوند همچون زندانی و متهم با آنها برخورد نشود، تا هر لحظه بیم مورد ملامت قرار گرفتن بابت اندازه مانتو یا شلوارشان را نداشته باشند. کاش مسئولین پاسخ بدهند چه زمانی «موقع مناسبی» برای از بین بردن تبعیضهای جنسیتی است!