زگزبسگی میتواند الگویی برای مطالعات نقادانه در سنت اسلامی باشد
گفتگوی اختصاصی آوای هامون با دکتر امیرحسین خداپرست؛ مترجم و عضو هیئت علمی مؤسسه حکمت و فلسفه
علی اصغر درلیک، عبدالله عابدی فر: لیندا زگزبسکی، فیلسوف تحلیلی و معرفت شناس برجسته معاصر، است که از پیشگامان حوزه اخلاق فضیلت و معرفت شناسی فضیلت به شمار می رود. او در کتاب آخر خود، فضایل ذهن، درصدد حل برخی از مسائل مهم معرفت شناسی مدرن با رجوع به صورت ارسطویی نظریه فضیلت و پیوند آن با معرفت شناسی برآمده است. کتاب فضایل ذهن او بیشک در زمره مهمترین و دقیق ترین متون منتشرشده در حوزه معرفت شناسی فضیلت محسوب می شود؛ کتابی که بی اغراق میتوان آن را نماینده زیست انسانی خوب دانست. به همین مناسب، به گفتگو با جناب آقای دکتر امیرحسین خداپرست، مترجم فضیلت مند کتاب و عضو هیئت علمی مؤسسه حکمت و فلسفه، پرداختیم و در مورد زوایای گوناگون کتاب با وی به بحث نشستیم. مشروح گفتگو ما را در زیر میخوانید:
- اگر ممکن است توضیح مختصری در مورد معرفت شناسی فضیلت بدهید و بفرمایید نقطه قوت و ضعف این نظریه نسبت به معرفت شناسی باوربنیاد چیست؟
دکترخداپرست: معرفتشناسی فضیلت یکی از رویکردهای متأخر در معرفتشناسی است که از اوایل دههی ۱۹۹۰ شکل گرفته و به تدریج گسترش یافته است. ارنست سوسا از نخستین فیلسوفانی بود که اصطلاح «معرفت شناسی فضیلت» را به کار برد و کوشید از مفهوم «فضیلت فکری» برای حل برخی مسائل سنتی در معرفت شناسی، مانند مسئله ی گتیه، استفاده کند. اما معرفت شناسی فضیلت از طرح اولیه ی سوسا فراتر رفت و به شیوه هایی دیگر نیز مطرح شد. از جمله، لیندا زگزبسکی در کتاب فضایل ذهن معرفت شناسی فضیلت را، به صورتی متفاوت، در تناظر با اخلاق فضیلت مطرح کرد و فضیلتهای فکری، مانند گشودگی ذهنی، شجاعت فکری و خودآیینی فکری، را گونه ای فضیلت اخلاقی شمرد که باورهای صادق به اتکای آنها به معرفت بدل میشوند. در سه دهه ای که از عمر معرفت شناسی فضیلت میگذرد، این رویکرد تحولات قابل توجهی پشت سر گذاشته و تنوع افکار در آن چشمگیر بوده است. برای نمونه، برخی معرفت شناسان فضیلت، برخلاف دیدگاه سوسا، اساساً مسائل سنتیِ معرفتشناسی را بی اهمیت شمرده اند و به طور خاص به مسائلی پرداخته اند که معمولاً در معرفت شناسی به آنها توجه نمی شده است. با این حال، وجه اشتراک همه ی معرفت شناسان فضیلت در این است که همگی کمابیش علیه تمرکز معرفت شناسی مبتنی بر باورها موضع میگیرند و کانون ارزیابی معرفتشناختی را نه باور بلکه باورنده می دانند. این همان نکته ای است که زگزبسکی در کتابش در قالب تقابل بین معرفت شناسی باوربنیاد و معرفت شناسی فاعل بنیاد مطرح میکند.
- با توجه به تاکیدی که معرفت شناسی فضیلت بر فضایل ذهن می گذارد و از آنجاییکه صبغه بحث تقسیم فضایل به اخلاق و فضیلت فکری را می توان در سنت ارسطویی و توماسی ریشه یابی کرد، به نظر شما صورتبندی و تنسیق خانم زگزبسکی نسبت به سنت به چه صورت است؟
دکترخداپرست: طرح فکری زگزبسکی اتکای بسیاری به سنتی دارد که ارسطو پایهگذار و آکویناس پیش برنده ی آن است. اگر در نظر داشته باشیم که زگزبسکی معرفت شناسی فضیلت را در تناظر با اخلاق فضیلت مطرح کرده است و بنیان اخلاق فضیلت در آثار فیلسوفان یونان باستان، و به طور خاص ارسطو، است، آنگاه روشن می شود که زگزبسکی تا چه حد وامدار این سنت فکری است. این نکته از میزان نقل قولها از اخلاق نیکوماخوس و اخلاق ائودموس ارسطو در کتاب آشکار است. اما قابل توجه است که در تمیز عقل نظری و عقل عملی از یکدیگر و تفکیک فضیلتهای هریک از آنها به فضیلتهای فکری و فضیلتهای اخلاقی، زگزبسکی نه با ارسطو نه با آکویناس موافق است. از نظر او، استدلالهای ارسطو بر این تفکیک وافی به مقصود نیستند. علاوه بر آن، کاوش در فضیلتهای فکری و اخلاقی نشان می دهد که این هر دو قِسم فضیلت بسیار بیش از آنچه در ابتدا به چشم می آید در هم تنیده اند، به گونه ای که اخلاقی یا فکریِ محض شمردن ِبرخی از آنها ناممکن است و برخی دیگر از آنها نیز در مقام تحقق نیازمند عادات و مهارتهایِ هم اخلاقی هم فکری اند. برای نمونه، فضیلت اخلاقی راستگویی را در نظر بگیرید. این فضیلت نمی تواند محقق شود مگر آنکه پاره ای لوازم شناختی- فکری، مانند شناخت درست از موضوع، شناخت درست از فهم مخاطب و مهارت کافی در انتقال موضوع، مهیّا باشند. بنابراین، نگاه زگزبسکی به سنت ارسطویی در نظریهی فضیلت نقادانه است.
- به نظر شما با توجه به رویکرد خانم زگزبسگی در کتاب فضایل ذهن، آیا می توان از این رویکرد در سنت فلسفی خودمان به کار گرفت؟ به عبارت دیگر با توجه به اینکه معرفت شناسی فضیلت خیلی با بحث اخلاق فضیلت ارتباط نزدیکی می یابد و با توجه اینکه در سنت فلسفی خودمان کسانی مثل فارابی و ابن سینا و خواجه نصیر طوسی بحث اخلاق فضیلت و فضایل ذهن در آثارشان می توان مشاهده کرد، آیا به نظر شما از این کتاب می تواند رویکرد جدیدی برای روی آوری نسبت سنت خودمان استفاده کرد؟
دکترخداپرست: در مقدمه ای که بر ترجمه ی فارسی نوشته ام گفته ام که رویکرد زگزبسکی در این کتاب می تواند الگوی مناسبی برای توجه نقادانه به سنت فکریِ اسلامی باشد. تا وقتی چنین نگاه هایی به سنت فکری خود نیندازیم و آن را در مواجهه با مسائل جدید قرار ندهیم، عمده ی پژوهشهای ما در سنت فلسفیِ اسلامی رنگ و بوی گونه ای باستان شناسی و عتیقه شناسی فلسفی به خود خواهند گرفت و آن را منزوی تر و متروک تر واخواهند نهاد. این البته بدان معنا نیست که باید هر مسئله ی جدیدی را در سنت فکری خود بجوییم و شعارگونه بگوییم سنت فکری ما برای هر مسئله ای پاسخی دارد، آنگونه که برخی در آراء متفکران گذشته ی ما اندیشه ی سیاسیِ منقّح یا دستورالعملی برای سبک زندگی می جویند. خواننده ی فضایل ذهن به روشنی درخواهد یافت که نویسنده ی کتاب دغدغه ای جدی، هم برای خود هم برای جامعه ی فلسفی دارد، انواع بررسی ها را در فلسفه ی معاصر در مورد دغدغه اش می کاود و ارزیابی می کند، دیدگاه های ذیربط فیلسوفان گذشته را بررسی و نقد می کند و در پایان به دغدغه ی نخست خود بازمی گردد، درحالیکه توانسته است در قالب ایده ای روشن پیوندی اصیل، مفید و راهگشا بین اندیشه های سنتی و جدید برقرار کند. این نحوه ی تفکر می تواند الگویی برای بازبینی سنت فکری ما باشد.
- ربط و نسبت معرفت شناسی هنجاری با معرفت شناسی فضیلت چیست؟ درواقع، چگونه خانم زگزبسکی می خواهد براساس معرفت شناسی فضیلت مبنایی برای معرفت شناسی هنجاری بیابد؟
دکترخداپرست: مفهوم فضیلت مفهومی هنجاری است و محوری شمردن آن برای معرفت شناسی خود به خود نشان می دهد که رویکرد معرفت شناسی فضیلت رویکردی هنجاری است. بدین معنا، معرفت شناسی فضیلت یکی از اقسام معرفت شناسی هنجاری است. با این حال، این هنجاری بودن در دیدگاه های معرفت شناسان فضیلت به یک میزان نیست. روایتهای مسئولیت گرایانه از معرفت شناسی فضیلت (برای مثال، دیدگاه های مونتمارکت، زگزبسکی، باتلی و بئر) هنجاری تر از روایتهای اعتمادگرایانه (برای مثال، دیدگاه های سوسا و ونویگ) از آناند؛ زیرا بر مسئولیتهای فکری باورنده بیشتر تمرکز دارند. با این حال، همانطور که زگزبسکی در پایان کتابش توضیح می دهد، مقصود او از پیشبرد معرفت شناسی هنجاری نادیده گرفتن دستاورهای علمی در زمینه ی شناخت انسانی نیست. بنابراین، او نمیخواهد رویکردهای غیرهنجاری را در معرفت شناسی به کلی نفی کند. تأکید او بر وجوه هنجاری معرفت تا حدی بدان علت است که این وجوه در چند دهه ی اخیر عمدتاً نادیده گرفته شده اند.
- نسبت این کتاب با آخرین کتاب خانم زگزبسگی یعنی اخلاق الگوگرایانه چگونه است؟
کتاب آخر زگزبسکی، اخلاق الگوگرایانه (که نشر کرگدن تا چند ماه دیگر ترجمه ی فارسی آن را منتشر خواهد کرد)، به طرح یک نظریه ی اخلاق اختصاص دارد که مبنایش نه مفاهیم اخلاقی بلکه الگوی اخلاقی است. آنچه شناخت الگوی اخلاقی را برای ما میسّر می سازد، اعتمادی است که به عاطفه ی تحسینمان نسبت به شخصی داریم که به فضیلتهای اخلاقی و فکری آراسته است. میتوان بین این اندیشه ی اخلاقی و اندیشه ی مطرح شده در فضایل ذهن پیوندهایی چند یافت. در اینجا، من صرفاً سرنخی برای دو پیوند به دست می دهم. نخست، یکی از الگوهای اخلاقیِ مورد بررسی زگزبسکی در کتاب اخیرش «حکیم» است و ما به خوبی می دانیم که حکیم شخصیتی آراسته به فضیلتهای فکری است. دوم، زگزبسکی می گوید بهترین طریق برای فهم فضیلتهای اخلاقی و آراستگی به آنها تشبّه به الگوی اخلاقی است. همین سخن درباره ی فهم فضیلتهای فکری و خوگیری به آنها صادق است؛ یعنی برای بدل شدن به فاعل معرفتِ فضیلتمندتر بهترین کار تشبّه به الگوی فاعل فکریِ فضیلتمند است. به این ترتیب، روشن است که فضیلتهای فکری از حیث یادگیری نیز با فضیلتهای اخلاقی تفاوتی ندارند.