- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

اولویت دانشجو بر دانشگاه؛ مقاله ای از رضا احمدی

اولویت دانشجو بر دانشگاه

رضا احمدی

چندان عجیب نیست که امروزه افراد بسیاری حرف از مرگ جنبش دانشجویی می زنند و شاید عامل اصلی این نابودی مرگ خود دانشجو باشد؛ بعبارتی برای دست یابی به علت اساسی مرگ جنبش دانشجویی می توان پیشاپیش مرگ خود دانشجو را مطرح نمود . زیرا عنوان دانشجو مانند عنوان بیمار است؛ همچنان که عنوان بیماری از ابتدا در تصاحب پزشک و بیمارستان است، عنوان دانشجو نیز از ابتدا در تصاحب استاد و دانشگاه قرار دارد. در بیماری آنچه برای بیمار آزار دهنده می نماید نه بیماری بلکه عنوانی بیماری است که فرد بیمار را در معرض و موقعیت اقتدار ورزی پزشک و بیمارستان قرار می دهد و شخص بیمار فرصت خوشبختی و رشد اجتماعی و مالی پزشک و افرادی است که کِردارهایی معطوف به بیمار را انجام می دهند. در مورد دانشجو نیز وضع به شیوه ی مشابه اینچنین است که عنوانی دانشجویی عامل اصلی افتادن در اقتدار ورزی استاد و نهاد دانشگاه است. در تمام نهادهای علمی کشور دانشجو و دانش پژوه عنوان فرعی و حاشیه ای بحساب می آید. خصوصا با توجه به سیاست های مراقبتی و امنیتی که در کشور وجود دارد، نهاد دانشگاه سیستم مراقبت و کنترل محسوب می شود. و لذا شاهد این موضوع هستیم که دانشگاه بعنوان یک نهاد بر دانشجو اولویت پیدا کرده است. البته بصورت کلی در جامعه ی ما نهاد های اجتماعی نظیر خانواده، مراکز اداری، سازمان ها و خصوصا دانشگاه شیوه های نظارت و دیکته کردن سیاست های بالا دستی شمرده می شود. برای پی بردن به این مدعا لازم هست آئین نامه هایی مربوط به تأسیس یک نهاد بصورت تحلیل گفتمانی مورد مطالعه قرار گیرد تا اهداف ترسیم شده برای چنین مراکزی آشکار گردد. درست به همین دلیل شاهد آن هستیم که حضور یک نهاد نظیر بیمارستان و پیرو آن پزشک در جامعه بیش از حضور بیمار و همچنین حضور دانشگاه بیش از حضور دانشجو است.

نتیجه اولویت دانشگاه بر دانشجو این است که نهاد های علمی موقعیت نباشند بلکه یک ایده تلقی شوند و بالتبع زمانی که دانشگاه بعنوان یک ایده طرح می گردد و نه موقعیت، بستر نابودی تمام ایده ها خواهد بود. این نکته را می توان بمنزله ی آسیب جدی مراکز آموزشی و پژوهشی در کشور مد نظر قرار داد. از طریق وقوف به این که چگونه در جامعه ما به مرور زمان نهادهای علمی به یک ایده تبدل شدند، می توان به این امر نیز اطلاع پیدا کرد که چرا دانشجویان و پژوهشگران توان ایده پردازی و تولید علم را ندارند. نظم نهادهای علمی به گونه ای سامان یافته است که گویا همه در جهت تحقق تنها یک ایده ی واحد به خدمت گرفته شده اند. در رأس جامعه ایده پرداز واحدی وجود دارد که باید همه در خدمت تحقق ایده ی او باشند. و اندیشمند و متفکر خلاق بمثابه عصیان گر و یا احیانا بعنوان دگر اندیش معرفی می گردد.

به نظر می رسد برای دستایی به دانشجویان خلاق و در نتیجه به توسعه علمی باید ابتدا در ساختار خود نهادهای علمی تجدید نظر صورت بگیرد و آنها صرفا موقعیتی برای شکل گیری ایده های متنوع باشند.

از خلال مباحث مطرح شده ، مرگ جنبش دانشجویی را می توان تعبیر دیگری از اولویت دانشگاه بر دانشجو و یا تقدم دانشگاه بر دانشجو دانست. و حتی بصورت بینانه تری می توان گفت که نظام سیاسی موجود در کشور هیچ تمایلی برای شکل گیری و احیای جنبش دانشجوی بعنوان یک حرکت اصیل سیاسی ندارد. بنابراین بلحاظ ساختاری گویا دانشجو بودن ممتنع گشته، حتی برای خود دانشجو نیز عنوان دانشجویی عنوان موقتی است که باید هرچه سریعتر را کنار بگذارد. خصوصا در اینجا اگر به مسائل حاشیه ای پیرامون دانشجو و دانشگاه نیز توجه کنیم، نکته مزبور تقویت خواهد شد. مسائلی نظیر اینکه عموما دانشگاه ها بنگاه های اقتصادی و کسب و کار هستند و دانشجو نیز در پی خرید مدرک و ارتقاء علمی با خرید مقاله و پایان نامه است. اینها تماما رویه هایی هستند که دانشجو بودن بمعنای حقیقی کلمه را منتفی می سازد.

بنظر می رسد آغاز اصلاح این روند می تواند طرح دانشگاه بعنوان موقعیت و اولویت دانشجو بر دانشگاه باشد. دانشجو در این شرایط تنها با تکیه بر یک محتوای علمی توان مواجه با چالش های پیش رو در حوزه ی سیاست و اجتماع را بصورت فعّال پیدا می کند و آلت دست نیروها و جریان های سیاسی قرار نمی گیرد. مواجه ی صحیح دانشجو با سیاست زمانی صورت می گیرد که دانشجو قادر باشد علم و دانش را به رخ سیاست بکشد و الا مواجه او یک مواجه منفعلانه و غیر تاثیرگذار خواهد بود.