- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

دانشجو؛ پدیده اجتماعی یا عامل انسانی؟؛ مقاله ای از دکترسیدرضا شاکری

دانشجو؛ پدیده اجتماعی یا عامل انسانی؟

دکتر سیدرضا شاکری

نویسنده و پژوهشگر

 

۱۶ آذر یادآور حادثه ای مهم در درون ساختاری به نام دانشگاه و جامعه ای به نام ایران است. مسیر هر روزه من به محل کار از خیابان ۱۶ آذر در ضلع غربی دانشگاه تهران می گذرد و جالب آنکه به خیابان دانشگاه (روبروی خیابان قدس در ضلع شرقی) منتهی می شود. پیاده رو  آن محل رفت و آمد دانشجویان بخصوص در صبح و عصر است. گاه در همین فاصله کوتاه با خودم می اندیشم که دانشجو کیست و یا چیست؟ آیا پیروزی در رقابت آزمون سراسری و ورود به دانشگاه و ثبت نام و کلاس و پای درس استاد و امتحان و… برای این اسم بسنده است؟ در این نوشتار کوتاه می خواهم نگاهی نو و با لعابی از انتقاد و بی حاشیه به واژه دانشجو چونان مفهومی تعیین کننده در زندگی امروز و ضرورت های آن بیندازم. به نظر می رسد پیچیدگی و پر پیچ و خم شدن فرایند دانشجویی که که به معاش، کار و سیاست   گره خورده آن را برای ما عادی ساخته و دانشجو شدن و دانشجو بودن دیگر نمی تواند رویدادی تعیین کننده با شد؛ چیزی که بتواند مدعی مشارکت در سرنوشت مشترک انسانی و ایرانی ما باشد.

امروزه در بسیاری از کشورها نگاه حکومت به دانشگاه کاملا کاربردی و فناورانه است ولی با این وجود فضایی نسبی برای تکاپوی دانشگاه چونان  نهادی پیشرو، انتقادی و خلاق در نظر گرفته می شود. برخی دانشگاه ههای دارای تبار و تجربه سنت های روشنفکری و مشارکت در جنبش های سیاسی و اجتماعی  شرایطی پایدار برای تداوم آن فراهم می کنند. دانشجویان در این دانشگاه ها هنوز می توانند از آزادی های قانونی برخوردار و در مسایل عام انسانی مانند محیط زیست، ضد نظامی گری و کاهش خشونت و سیاست های نژادی و دفاع از آرمان های آزادی و عدالت فعالیت داشته باشند. ساختار ها و نهادها در جامعه بشری امکان بقا، زیست در قواعد مشترک و حدود و ثغور رفتارها و فرایند پیگیری حقوق شهروندان را فراهم می کنند. آنها به ما آرامش و ثبات و قدرت برنامه ریزی می دهند و ده ها فایده دیگر بر آنها مترتب است. اما همین نهادها و مجموعه ها می توانند در گذر زمان سترون شده و خود به مانعی برسر راه همان غایات و ارزشهای بشری تبدیل شوند. این خطر در دانشگاه صد چندان می شود. زیرا آنچه ضامن حیات و بقای دانشگاه است عامل انسانی دانشجو در درجه نخست و سپس عوامل نقشی و سازمانی که مکمل اند قرار دارند.

اما مشکلی که امروزه در نظام و عمل و فرایند های دانشگاهی ایران دیده می شود و در صورت عدم تامل پیرامونش می تواند پیامدهایی فرهنگی و اجتماعی سیاسی جدی داشته باشد زوال عاملیت انسانی دانشجو در محیط دانشگاهی است. دانشجو جدای از نقش علمی- تخصصی در مقام کسی که در یک رشته کسب علم و تخصص می کند و سپس آن را به صورت حرفه ای در خدمت جامعه قرار می دهد، یک انسان جوان، فعال، کنشگر و آگاه به وضعیت جامعه خویش و حتا سرنوشت بشر است. اگر عاملیت انسانی در دانشگاه نادیده گرفته و کم رنگ شود دانشگاه در عمل به مجموعه ای از فرایندهای اداری و صوری فروکاسته و دانشجو تنها به عنوان یک فرد متخصص وارد جامعه خواهد شد. دانشجو نبض تپنده دانشگاه و مرکز تمرین اندیشه انتقادی، پراکسیس و جنبش دانشجویی در واکنش به مسایل ملی و انسانی، تمرین گفتگو و تحمل مدارا و شکیبایی است. اساس دانشجویی در انتخاب آگاهانه است که مقوله انتخاب واحد نمادی برای این امر محسوب می شود. تفاوت دبیرستان با دانشگاه در انتخاب است نه در درس خواندن. بارنت باور دارد که دانشگاه امروز بیش از هر زمانی نیازمند گفتگوی انتقادی است این گفتگو افقی(در باره رشته های علمی) و عمودی (میان عوامل انسانی  بخصوص دانشجویان و استادان) است. (بارنت، ۲۰۱۶: ۱۶۶)

گرفتار شدن دانشجو در سه گانه معیشت، کار و سیاست در عمل این عامل انسانی را رفته رفته به پدیده ای اجتماعی تبدیل می کند. در این حالت دانشجو چونان یک مسئله اجتماعی نگریسته می شود؛ چیزی که باید آسیب شناسی شود، در نسبت و روابط ساختار تبیین گردد و چونان نقشی در کنار سایر نقش ها تلقی شود و بتواند خدماتی را به حوزه های مد نظر ارایه دهد. این ها همه نقش ها و سطوح مکمل دانشجویی است. دانشجو در درجه نخست عاملی انسانی صاحب آگاهی و اندیشه است. این دو عنصر روحی و وجودی مایه آشکار شدن پیوند های طبیعی و انسانی دانشجویان شده و نیروی جمعی این افراد از مسیر جنبش ها و فعالیت های جمعی به کنش های تاثیر گذار بر سیاست و جامعه می انجامد.

وقتی دانشگاه صرفا به مثابه ساختار و نهاد در نظر گرفته شود برای آن تنها مجموعه قواعد و ضوابطی تعریف و اعمال می شود که خود به زوال جنبه های انسانی فرارونده و استعلایی مانند تفکر، پراکسیس، انتقاد و آرمان خواهی می انجامد. دانشگاه را به تعبیر بارنت باید دارای دو جنبه نهادی و ایده ای دانست. تلقی دانشگاه چونان قلمرو ایده و اندیشه است که می تواند زمینه گفتگوی انتقادی را فراهم نماید .اگر بعد ایده دانشگاه نباشد آن به مجموعه ای از امور مهارتی و پایش بدل خواهد شد که دانشجو در آن نقش منفعلی بیش نخواهد داشت.(همان: ۱۶۷) سال هاست که در کشور ما دانشگاه صرفا یک مجموعه ساختاری و سازمانی تلقی می گردد که تنها محل ورودی و خروجی های تخصصی است. گفتگو بر محور آرمان های انسانی و ملی که قانون اساسی ما نماد و منبع آن است شکل نمی گیرد. سلوک دانشجویی به ازدواج، معیشت و ارتقای شغلی و حرفه ای منحصر شده است. خوابگاه دانشجویی از عرصه تبادل نظر و درک مشترک از دردهای مشترک فاصله گرفته و به محلی برای استراحت و درس خواندن رشته ای فروکاسته شده است. حال آنکه جامعه انتظار دارد دانشجویان پیشگام انتقاد و مراقبت از آرمان ها و ارزش های جامعه بر مدار قانون اساسی باشند. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ارزشهایی چون آزادی، عدالت، حق انسان، مبارزه با فساد، حقوق شهروندی، اقلیت ها و اقوام، برابری، حقوق زنان و حق نقد و امر به معروف و نهی از منکر به صراحت آمده است. از آنجا که قانون اساسی سند مرجع زیست سیاسی و جمعی است، دانشجویان باید همواره آن را بخوانند و در باره اش گفتگو بحث کنند و پاسدار ارزش های آن باشند.

جدای از متن قانون اساسی هر کشور، جامعه متن های دیگری دارد. منظور متن هایی است که حوزه بوطیقا را شکل می دهند. جوامع بشری در طول تاریخ دو عرصه ناگزیر داشته ؛ سیاست و بوطیقا. سیاست قلمرو عقلانیت برنامه ریزی و تدبیر امور و اعمال آن با ابزار قدرت در معنای وسیع و چند بعدی ان است. بوطیقا قلمرو خیال و احساس و عواطف است که امکان های رویایی و خیالی را در افق انسان قرار می دهد تا او اسیر جبر حوزه سیاست یا پوئتیکس نشود. قلمرو سیاست عمدتا بر نقش و جایگاه استوار است و بوطیقا دنیای فرد انسانی است. هرچند افلاتون می خواست با اخراج شاعران از مدینه تمام زندگی انسان را در ذیل فلسفه سیاسی قرار دهد اما تاریخ واقعیت دیگری را نشان می دهد. متن های بوطیقایی جامعه ایران  بسیارند؛ آثار عرفانی، شعر کلاسیک و نو و داستان و داستانک و تاریخ و خاطره و قصه و روایت منابع سترگی از آرمان ها و ارزش ها و اصول انسانی اند که خواندن آنها می تواند دانشجو را به سرنوشت کشور و انسان و آرمانهایش بیدار و کنشگر نگاه دارد.

اگر روزی دانشجو خواندن را به صرف درس خواندن فروکاهد که نشانه هایش متاسفانه دیده می شود، دیگر نمی تواند عاملیت انسانی خویش را که ورای نقش و مقام علمی و تخصصی است باز یابد و تجربه کند. در این وضعیت دانشجو از متن های فرهنگی و تاریخی خویش محروم خواهد شد. نگارنده همواره خود را دانشجو می داند و می کوشد در این میان به خواندن بوطیقا بپردازد. اگر متن بخوانیم در برابر قدرت های نهادی که ذاتا به رکود و سکون گرایش دارند می توانیم مقاومت کنیم و از چیزهایی که به مرور زمان در نگاه ساختارها کم رمق می شوند جلوگیری کنیم. متن مسیر گفتگو با گذشته برای حرکت به سمت  آینده است. متن به ما امکان می دهد که هم را پیدا کنیم و از پراکندگی ها بپرهیزیم. متن قلمرو دیالکتیک رهایی است، رهایی از تعصبات و جزمیات نفسانی و رهایی از سارت های نهادی و ساختاری.

Barnett, Ronald(2016) understanding the university: institution, idea,  posibilities. routledge