- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

آری نیچه/در ستایش نیچه؛ مقاله ای محسن سلگی

آری نیچه/در ستایش نیچه
محسن سلگی

دانشجوی دکتری علوم سیاسی

اخلاق زندگی در برابر خزندگی
آری گویی نیچه در خود یه نه دارد، اما این نه هم کنشی و مثبت است.انسان تراژیک انسانی است که بر لبه ی هستی با غرور و اضطراب راه می رود؛ مانند بندبازی که نیچه از آن سخن می گوید . این همان مینی مال دیفرنس و سایه های کوتاه در نمیروز است. همزمان امر تکین و مشابه است؛ تلاقی تفاوت و تکرار. نیچه از موجوداتی که نزدیک زمین راه می روند بیزار است؛ از خزندگان و اخلاق خزندگی که این اخلاق، اخلاق زندگی نیست. او به آسمان نظری ندارد، مگر آسمانی که بعد از پل است. ابرمرد از پل می گذرد، اما آسمان بالای سر او همان آسمان است. انسان هم چیزی است که باید از آن گذر کرد.

هم آغوشی تفاوت و تکرار

لبه های صفحه، همان لحظه است به نحوی متفاوت و یکه. هم تکرر است و هم تقرر یکگی و امر تکین. لحظه ای که یک چیز دوتا می شود و تا می خورد. همزمان با اتصال و هم انفصال مواجه هستیم. هم تفاوت و هم شباهت: لبه ی های یک صفحه که منفصل می کند، اما همزمان متصل هم می کند.

برده ها چه کسانی اند؟

نیچه از اندیشیدن با پتک سخن می گوید اما همزمان از اندیشیدن از مغز استخوان. برای فهم سخن او بهتر است هم استخوان بود با او و مانند دزدان عجولی عمل نکنیم که نیچه برخی منتقدان آثارش را چنین وصف می کند. اخلاق نیچه، آری است و بردگی را نفی می کند. جایی می گوید دارنده ی چیزهای خوب همیشه کسی به غیر از بدست آورندگان آن است. چیزهای خوب همواره ارثی اند. اینجا او به توارث و نژادگی روی خوش نشان می دهد. اما نیچه جایی دیگر می گوید: “اراده قدرت، قدرت گرفتن نیست، قدرت دادن است”.۶ ازین رو، در کنار تفسیرهای بدبینانه امثال راسل باید تفاسیر کسانی چون دلوز و سوفرن را هم خواند. نیچه آن نیست که در برداشت سطحی شهیدمطهری و مرحوم دکتر شریعتی دیده می شود. مقصود او از نفی فرودستی، نفی کسانی که بضاعت مالی ندارند نیست با به شیوه ی فقیرانه می زیند. هگل به خوبی نشان می دهد که اربابان در فرانسه با غلامان خانه زاد خود مشورت می کردند و این غلامان از همان مواهب زندگی ارباب و رفاه او بهره مند بوده اند. حمله ی نیچه شامل اشراف امروز هم می شود. اگر در نیچه خوب دقیق شویم می توانیم دریابیم که او اخلاق بردگی را حاکم بر عصر خود می داند. او از دهشت زمانه سخن می گوید.

در لبه بودن

بند و بند باز را به یادآورید. بندباز نه می گوید، اما نجیبانه شادان و شجاعانه. این آری گویی هم هست هم هنگام. لبه های آن بندی را که بندباز بر آن راه می رود تصور کنید. بر لبه ی هستی بودن یعنی در هستی بودن، اما همزمان در لبه ی آن بودن و این متمایز از نگاه سقراطی است که فلسفه را مشق مرگ می دانست که این یعنی خروج از جهان.

سایه های نمیروز؛ کوتاه ترین سایه و لحظه ای که هم تفاوت و امر تکین است هم امر عام: مینی مال دیفرنس

عشق بی خطر، عشق نیست

بندباز با غرور و اضطراب راه می رود: شورشادان
اگر اهل خطرکردن نباشی، نمی توانی نیچه را آنسان که باید دریابی و درّ یابی. نیچه به اخلاق رمگی یا بردگی یا اخلاق فرودستی(زیردستی در برابر زبردستی) از این رو نیز می تازد که این اخلاق بزدلانه و عافیت اندیش است و اهل خطرکردن نیست. در مقابل، اخلاق نیچه، اخلاقی تن سالار است، اما تن آسا نیست. برای فهم این نگاه باید گفت عشق های امروزی معمولا در حد رضایت هستند و در آنها خطر و سلحشوری نجیبانه وجود ندارد. این عشق ها ملوکانه نیست، بلکه مالکانه است. این عشق ها، رفاهی است و تقلیل یافته به رضایت. در آنها از شادی اصیل خبری نیست. آلن بدیو درباره عشق و نزدیک به این خوانش، ربط وثیقی میان شادی و خطرکردن قائل است.