خرمهره … | داستانکی از میترا مویدی شهریور 1, 1404 بدون دیدگاه خر مُهره… داستانکی از میترا مویدی اسمش مِدوُ بودسالی یک بار می آمد. فصل قشلاقشان که میشد.قندوشکر و چای خشک می برد .خودش می گفت چه کم دارد مادرم توی کیسه اش می ریخت نیازمند بود اما طمع نداشت به...